سینا و صدرا

تولد سینا

    سینا جون تولدت مبارک   سینا.قند عسل مامان ساعت 9 صبح 24 خرداد 1389 متولد شد. ...
24 خرداد 1393

اولین روز شیر خواهگاه

سلام امروز صبح اولین روزی بود که صدرا رفت شیر خواهگاه سینا جون هم رفت خونه ما مان بزرگش(مامان بابا) من وبابا هم رفتیم سر کار خودمون برای صدرا,نفس مامان,روز سختی بود.خیلی هم گریه کرده بود. امیدوارم که من ببخشه.اخه همه اینها برای راحتی الان و اینده خودشونه.......... ...
20 خرداد 1393

برف بازی

سلام سینا ونرگس با هم برف بازی می کردند.                                                                                                    &nb...
16 فروردين 1393

اسباب بازی

سلام   وقتی سینا کوچکتر بود دوست داشت که وقتی من نماز می خونم روی جانماز من بخوابه .البته این طوری دیگه شیطنت هم نمی کرد. حالا صدرا هم این کارو دوست داره. چند وقت بود که سینا بهانه اسباب بازی های مختلف میگرفت.هرچیز جدیدی هم که می خریدیم همان لحظه دلش یه اسباب بازی دیگه می خواست.مثلا چند وقت پیش زرافه می خواست و بعداز یکی دو ماه سوال کردن از همه اسباب بازی فروشی ها بلاخره بابا یه زرافه پیدا کرد.من که خیلی خوشحال شده بودم اما سینا هنوز انو تو دستش نگرفته بود گفت:بابا چرا دایناسور نخریدی. این شد که به این فکر افتادم که از این به بعد خودمون اسباب بازی بسازیم.   حالا سینا هرچیزی که می بینه به این فکر میکنه که چی...
16 فروردين 1393

ششمین روز

سلام سینا در حال شیطنت اینم یه شیطنت دیگه:وقتی بابا نماز می خونه منتظر میشه تا در وقت مناسب گردنش میگیره و دیگه تا اخر ولش نمی کنه. اینم قند عسلا در حال بازی اینم صدرا جون نفس مامان که نمی ذاره مامان بخوابه. ...
16 فروردين 1393