اسباب بازی
سلام
وقتی سینا کوچکتر بود دوست داشت که وقتی من نماز می خونم روی جانماز من بخوابه .البته این طوری دیگه شیطنت هم نمی کرد.
حالا صدرا هم این کارو دوست داره.
چند وقت بود که سینا بهانه اسباب بازی های مختلف میگرفت.هرچیز جدیدی هم که می خریدیم همان لحظه دلش یه اسباب بازی دیگه می خواست.مثلا چند وقت پیش زرافه می خواست و بعداز یکی دو ماه سوال کردن از همه اسباب بازی فروشی ها بلاخره بابا یه زرافه پیدا کرد.من که خیلی خوشحال شده بودم اما سینا هنوز انو تو دستش نگرفته بود گفت:بابا چرا دایناسور نخریدی.
این شد که به این فکر افتادم که از این به بعد خودمون اسباب بازی بسازیم.
حالا سینا هرچیزی که می بینه به این فکر میکنه که چی میشه باهاش ساخت.ساختن شکل حیوانات یکی از علایق سینا جونه.من قطعات برش می زنم و سینا می
چسبونه.
این هم سینا وقتی تازه دندون در اورده بود که هم سن الان صدرا می شه.
اینم سینا جون